خاطرات من

secret diary of a good girl

خاطرات من

secret diary of a good girl

کاملا خصوصی !

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۳/۲۱
    ...

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

۳۰
خرداد

حتی به کسی که دوستت داره خودش نباید بگی دوست دارم 

وگرنه دیگه اون آدم قبل نمیشه نه ؟

۲۶
خرداد

میگن شب قدر تقدیر هرکسی به دست امام وقت خودشه 

یا مهدی .... خودت صلاحو میدونی ... راضی ام به رضای تو ...

۲۶
خرداد

خدایا یادمه پارسال همین موقع ازت خواستم آدم بشه و خواسته نا بجا نداشته باشه . شکرت که دیروز گفت دیگه اصراری روی اون مسئله ندارم 

ازت میخوام حتی ازینم بهتر شه میدونی دلش پاکه ولی شاید تو مسیر اشتباهی قرار گرفت یه برهه از زندگیش بچگی کرد ندونست چیکار کنه 

اگه کاری کرده خودت ببخشش . میدونی دل خوشی ازش ندارم ولی رحمتت رو براش میخوام چه من باشم چه نباشم ...

=============================

دیروز کلی حرف زد و گفت میخوام تو زندگیم باشی 

نمیدونم چی بگم 

بیشتر ازینکه دوسش داشته باشم ازش ناراحتم...

دلم شکسته بود ازش و هنوزم اون زخما رو دلم هست شاید جمله بالا یه خورده اغراق بود ولی خیلی دلچرکینم ازش 

نمیدونم ببخشمش و بهش یه فرصت بدم یا نه 

نمیدونم حرفای دیروزش اون حد از خوب شدنش و ...و...و همش حرف بود ؟دروغ بود ؟ راست بود ؟

نمیدونم واقعیتش . 

میخورد که راست بگه یا میخورد که دیگه همه راهها رو امتحان کرده درباره من نشده و خواسته چیزی که همیشه ازش خواسته بودمو نمیکرد رو انجام بده شاید راهی وجود داشته باشه 

به قول دکتر یا راست گفته، یا ترس از دست دادن باعث شده نتونه بذاره ازش ناراحت بمونم و خواسته از دلم دربیاره . الله و علم

ولی حسم بهم میگفت راست میگه ینی دلم میخواد باور کنه که راست میگه .

======================

بهش گفتم صبرکن مشکلاتم حل شه گفت قربونت برم یبار نترس بخاطر من منو راه بده تو زندگیت شاید همه چی برای هر دومون بهتر شد 

گفتم چند ماه صبر کن یه مشکل بزرگ دارم اون حل بشه جوابمو میگم بهت 

برخلاف همیشه خیلی منطقی پذیرفت ........ 

وقتی اینجوریه آدم بیشتر شک میکنه تا وقتی رک و بی ادبانه حرفشو میزد :/

ینی چی آخه 

ادمیزاد خیلی پیچیدست

هم اون هم من از کارا و رفتارای اون 

پیچیدگی شاید تا یه حدی جذاب باشه ولی از یه حد به بعد آدمو خسته میکنه نه ؟

من حس خستگیم وسطاشه ینی هنوز کامل کامل خسته نشدم از دستش ولی صبرم اون سری قبل لبریز شده بود 

حالا چی خورده تو سرش یا حرف کی اثر کرده روش یا به چی فک میکنه خدا آگاهتره ولی هرچی هست امیدوارم دیگه تو اون مسیر قبلی برنگرده ..

گفت میخوام آدم باشم تصمیم خودمه میخوام مثل آدم باشم تورو نیاز دارم تو زندگیم :|

آخ خدا ...باور کنم ؟

اگه میگی حرفاش با صداقته یه نشونه جلو پام بذار تا بفهمم حرفاش بازم از سر هدفی چیزی نیست...

========================

من پارسال پا رو دلم گذاشتم و اعتماد کردم به این حرف که از هرچیز حرامی که بگذری خدا حلالشو بهت میده 

خدایا خودت میدونی دلم یه ذره بود براش خودت میدونی همین الانم دلم پر میشکه براش خودت میدونی چقد دلم تنگ شده براش خودت میدونی همه اینا رو همه ناگفته هامم خودت میدونی 

من گذشتم ازش . مثل اینه جلو گرسنه غذا بذاری بگی نخور .

نخوردم . دیدی که جلو خودمو گرفتم بخاطر تو ...

میدونم هیچ وقت منو تنها نذاشتی ....

خودت میدونی چی میخوام ازت اگه دوسش داری و میدونی درسته درستش کن .... ♥عاشقتم ♥

۲۶
خرداد

الهی به حق این شب قدر بهترین تقدیر براتون رقم بخوره و به حق خون مظلوم امام علی علیه السلام به هرچی که صلاحمونه برسیم نه اون چیزی که برامون بده و خودمون نمی فهمیم 

التماس دعای بسیار زیاد.

خدایا به حق خون پاک و مظلوم امیرالمومنین منجی مارو برسون . یا ارحم الراحمین 

۲۵
خرداد

نمیدونم این ینی چی . مهربون شده 

تا این حد مهربون شده ،یعنی چی نمی فهمم 

میشه آدم یه نفرو انقد اذیت کنه بعد بیاد مهربون بشه انگار هیچی نشده ؟میشه ؟ 

لابد میشه دیگه .

دیشب فکر میکردم شاید من خیلی تا الان سفت و سخت باهاش برخورد کردم اگه اینجوریه که بازم دمش گرم تا الان سرد نشده 

اونقدی که من تو ذوقش میزدم همیشه 


۲۴
خرداد

بعضی آدما هستن نه میرن نه میزارن تو بری 

نه می مونن نه میرن کامل ، نه بودنشون مشخصه نه نبودنشون

نه میتونی رو بودنشون حساب کنی نه رو نبودنشون ... 

میرن بعد یه مدت میان نه میدونن چر میخوان نه می پرسن تو چی میخوای .. کاش تو این شب عزیز بفهمی چی میخوای اگه نه برای همیشه بری دیگه نیای ... خدایا خودت میدونی چنبار ازت خواستم پارسال همین موقع ازت خواستم و بازم میخوام اگه بدردم نمیخوره بذار بره لطفا . 

هر وقت میاد منو بهم میریزه با اینکه هر چند ماه 5دیقه بیشتر نیست همون 5دیقه کافیه که یک ماه منو خراب کنه 

یادمه رو همین مبلی که الان نشستم دارم اینو می نویسم رو همین مبل نشستم گریه کردم و بلاکش کردم گفتم دیگه اسمشو نمیارم 

بعضیا یه کلمه حرفشون کافیه تا بشکننت تا همه چیو فراموش کنی 

باید بریم روانکاوی بشیم که این چه ضعفیه ... چه کمبودیه که با همه سپر داری ولی سپرتو جلو یه نفر میندازی پایین 

اون یه نفرم همیشه خدا خیرش بده از همه بدتره... 

==============================

دیشب به دکتر میگفتم . من بعد این همه مشکل که تحمل کردم تو زندگی مشکلات واقعی نه بچه بازی ...نیاز دارم با یه مرد باشم نه یه پسر بچه ... با کسی که منو از ته دلش دوس داشته باشه و حتی بیشتر از علاقه من بهم علاقه داشته باشه . منو از خودمم بیشتر دوس داشته باشه چون من دیگه خودمو دوس ندارم ... یکی که بهم زندکی بده به زندگی برم گردونه ... نه کسی که همش رو مخم باشه و خواسته هاش با خواسته های من یکی نباشه 

خدایا تو همین شب عزیز همینو میخوام ازت و آرامش برای تک تک کسایی که میشناسم و در آخر اگه جایی موند خودم ...


۲۴
خرداد

اونی که مهر درباره ش می نوشتم گفت داره میره شهرستان ...

یه لحظه حس بدی داشتم ولی در کل خوشحالم براش که میتونه بره و شغل خودشو داشته باشه .به موفقیت برسه . خوشحالم براش ..

====================

اینور ماجرا اون برگشته ! ینی مثل همیشه که میگه انبلاک کن حرف مهم دارم اخرش همش به ... منجر میشه و بلاک تا چند ماه بعد 

نمیدونم حرفاش راسته یا دروغه حتی دکتر که همیشه طرف اون بود و به من میگفت تو پارانویید شدی اینا عادیه این شیطنتاش حتی اونم میگه کار اون سریش بی اعتمادم کرده 

نمیدونم چرا من از همه چی شیش ماه عقبم .. یادم میاد پارسال همین شبا از خدا خواستم که این دیگه این حرفارو نزنه این چیزا رو نخواد .. 

این دو روز که فعلا چیزی نگفته امیدوارم نگه ..

دیگه قسمت مام اینه . میگن همیشه شانس آدما از اولش معلومه 

ولی من اعتقاد دارم بعضی شانسا از وسطه :))

پ.ن:خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است 

پ.ن2:دختریم اگه اینو میخونی توی اینستاگرام فالوت کردم 

۲۱
خرداد

پستای قبلی رو میخونم گریه م میگیره 

۲۱
خرداد

خستم ازین یه سالی که گذشت با اینکه کار خاصی ام نداشتم میخواسم برا کنکور بخونم که تا همین الان نخوندم 

نمی دونم اگه بخونم رتبه خوب میارم با نه 

نمیدونم 

هیچیو نمیدونم زندگیم معلقه 

خودم معلقم بین زمین و هوا حس مسکنم همش خوابه همش دارم خوابم می بینم 

یهو وسط خیابون به خودم میام و میگم من اینجا چیکار میکنم اخه بعد میگم لابد خوابم 

اصن دارم دیوونه میشم 

تو اون دفتر لعنتی هم نمیتونم هیجی بنویسم چون خانواده م شعور ندارن ور میدارن چرت و پرتای ادمو میخونن مسخره میکنن 

خدایا خستم