خاطرات من

secret diary of a good girl

خاطرات من

secret diary of a good girl

کاملا خصوصی !

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۳/۲۱
    ...
۳۰
خرداد

حتی به کسی که دوستت داره خودش نباید بگی دوست دارم 

وگرنه دیگه اون آدم قبل نمیشه نه ؟

۲۶
خرداد

میگن شب قدر تقدیر هرکسی به دست امام وقت خودشه 

یا مهدی .... خودت صلاحو میدونی ... راضی ام به رضای تو ...

۲۶
خرداد

خدایا یادمه پارسال همین موقع ازت خواستم آدم بشه و خواسته نا بجا نداشته باشه . شکرت که دیروز گفت دیگه اصراری روی اون مسئله ندارم 

ازت میخوام حتی ازینم بهتر شه میدونی دلش پاکه ولی شاید تو مسیر اشتباهی قرار گرفت یه برهه از زندگیش بچگی کرد ندونست چیکار کنه 

اگه کاری کرده خودت ببخشش . میدونی دل خوشی ازش ندارم ولی رحمتت رو براش میخوام چه من باشم چه نباشم ...

=============================

دیروز کلی حرف زد و گفت میخوام تو زندگیم باشی 

نمیدونم چی بگم 

بیشتر ازینکه دوسش داشته باشم ازش ناراحتم...

دلم شکسته بود ازش و هنوزم اون زخما رو دلم هست شاید جمله بالا یه خورده اغراق بود ولی خیلی دلچرکینم ازش 

نمیدونم ببخشمش و بهش یه فرصت بدم یا نه 

نمیدونم حرفای دیروزش اون حد از خوب شدنش و ...و...و همش حرف بود ؟دروغ بود ؟ راست بود ؟

نمیدونم واقعیتش . 

میخورد که راست بگه یا میخورد که دیگه همه راهها رو امتحان کرده درباره من نشده و خواسته چیزی که همیشه ازش خواسته بودمو نمیکرد رو انجام بده شاید راهی وجود داشته باشه 

به قول دکتر یا راست گفته، یا ترس از دست دادن باعث شده نتونه بذاره ازش ناراحت بمونم و خواسته از دلم دربیاره . الله و علم

ولی حسم بهم میگفت راست میگه ینی دلم میخواد باور کنه که راست میگه .

======================

بهش گفتم صبرکن مشکلاتم حل شه گفت قربونت برم یبار نترس بخاطر من منو راه بده تو زندگیت شاید همه چی برای هر دومون بهتر شد 

گفتم چند ماه صبر کن یه مشکل بزرگ دارم اون حل بشه جوابمو میگم بهت 

برخلاف همیشه خیلی منطقی پذیرفت ........ 

وقتی اینجوریه آدم بیشتر شک میکنه تا وقتی رک و بی ادبانه حرفشو میزد :/

ینی چی آخه 

ادمیزاد خیلی پیچیدست

هم اون هم من از کارا و رفتارای اون 

پیچیدگی شاید تا یه حدی جذاب باشه ولی از یه حد به بعد آدمو خسته میکنه نه ؟

من حس خستگیم وسطاشه ینی هنوز کامل کامل خسته نشدم از دستش ولی صبرم اون سری قبل لبریز شده بود 

حالا چی خورده تو سرش یا حرف کی اثر کرده روش یا به چی فک میکنه خدا آگاهتره ولی هرچی هست امیدوارم دیگه تو اون مسیر قبلی برنگرده ..

گفت میخوام آدم باشم تصمیم خودمه میخوام مثل آدم باشم تورو نیاز دارم تو زندگیم :|

آخ خدا ...باور کنم ؟

اگه میگی حرفاش با صداقته یه نشونه جلو پام بذار تا بفهمم حرفاش بازم از سر هدفی چیزی نیست...

========================

من پارسال پا رو دلم گذاشتم و اعتماد کردم به این حرف که از هرچیز حرامی که بگذری خدا حلالشو بهت میده 

خدایا خودت میدونی دلم یه ذره بود براش خودت میدونی همین الانم دلم پر میشکه براش خودت میدونی چقد دلم تنگ شده براش خودت میدونی همه اینا رو همه ناگفته هامم خودت میدونی 

من گذشتم ازش . مثل اینه جلو گرسنه غذا بذاری بگی نخور .

نخوردم . دیدی که جلو خودمو گرفتم بخاطر تو ...

میدونم هیچ وقت منو تنها نذاشتی ....

خودت میدونی چی میخوام ازت اگه دوسش داری و میدونی درسته درستش کن .... ♥عاشقتم ♥

۲۶
خرداد

الهی به حق این شب قدر بهترین تقدیر براتون رقم بخوره و به حق خون مظلوم امام علی علیه السلام به هرچی که صلاحمونه برسیم نه اون چیزی که برامون بده و خودمون نمی فهمیم 

التماس دعای بسیار زیاد.

خدایا به حق خون پاک و مظلوم امیرالمومنین منجی مارو برسون . یا ارحم الراحمین 

۲۵
خرداد

نمیدونم این ینی چی . مهربون شده 

تا این حد مهربون شده ،یعنی چی نمی فهمم 

میشه آدم یه نفرو انقد اذیت کنه بعد بیاد مهربون بشه انگار هیچی نشده ؟میشه ؟ 

لابد میشه دیگه .

دیشب فکر میکردم شاید من خیلی تا الان سفت و سخت باهاش برخورد کردم اگه اینجوریه که بازم دمش گرم تا الان سرد نشده 

اونقدی که من تو ذوقش میزدم همیشه 


۲۴
خرداد

بعضی آدما هستن نه میرن نه میزارن تو بری 

نه می مونن نه میرن کامل ، نه بودنشون مشخصه نه نبودنشون

نه میتونی رو بودنشون حساب کنی نه رو نبودنشون ... 

میرن بعد یه مدت میان نه میدونن چر میخوان نه می پرسن تو چی میخوای .. کاش تو این شب عزیز بفهمی چی میخوای اگه نه برای همیشه بری دیگه نیای ... خدایا خودت میدونی چنبار ازت خواستم پارسال همین موقع ازت خواستم و بازم میخوام اگه بدردم نمیخوره بذار بره لطفا . 

هر وقت میاد منو بهم میریزه با اینکه هر چند ماه 5دیقه بیشتر نیست همون 5دیقه کافیه که یک ماه منو خراب کنه 

یادمه رو همین مبلی که الان نشستم دارم اینو می نویسم رو همین مبل نشستم گریه کردم و بلاکش کردم گفتم دیگه اسمشو نمیارم 

بعضیا یه کلمه حرفشون کافیه تا بشکننت تا همه چیو فراموش کنی 

باید بریم روانکاوی بشیم که این چه ضعفیه ... چه کمبودیه که با همه سپر داری ولی سپرتو جلو یه نفر میندازی پایین 

اون یه نفرم همیشه خدا خیرش بده از همه بدتره... 

==============================

دیشب به دکتر میگفتم . من بعد این همه مشکل که تحمل کردم تو زندگی مشکلات واقعی نه بچه بازی ...نیاز دارم با یه مرد باشم نه یه پسر بچه ... با کسی که منو از ته دلش دوس داشته باشه و حتی بیشتر از علاقه من بهم علاقه داشته باشه . منو از خودمم بیشتر دوس داشته باشه چون من دیگه خودمو دوس ندارم ... یکی که بهم زندکی بده به زندگی برم گردونه ... نه کسی که همش رو مخم باشه و خواسته هاش با خواسته های من یکی نباشه 

خدایا تو همین شب عزیز همینو میخوام ازت و آرامش برای تک تک کسایی که میشناسم و در آخر اگه جایی موند خودم ...


۲۴
خرداد

اونی که مهر درباره ش می نوشتم گفت داره میره شهرستان ...

یه لحظه حس بدی داشتم ولی در کل خوشحالم براش که میتونه بره و شغل خودشو داشته باشه .به موفقیت برسه . خوشحالم براش ..

====================

اینور ماجرا اون برگشته ! ینی مثل همیشه که میگه انبلاک کن حرف مهم دارم اخرش همش به ... منجر میشه و بلاک تا چند ماه بعد 

نمیدونم حرفاش راسته یا دروغه حتی دکتر که همیشه طرف اون بود و به من میگفت تو پارانویید شدی اینا عادیه این شیطنتاش حتی اونم میگه کار اون سریش بی اعتمادم کرده 

نمیدونم چرا من از همه چی شیش ماه عقبم .. یادم میاد پارسال همین شبا از خدا خواستم که این دیگه این حرفارو نزنه این چیزا رو نخواد .. 

این دو روز که فعلا چیزی نگفته امیدوارم نگه ..

دیگه قسمت مام اینه . میگن همیشه شانس آدما از اولش معلومه 

ولی من اعتقاد دارم بعضی شانسا از وسطه :))

پ.ن:خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است 

پ.ن2:دختریم اگه اینو میخونی توی اینستاگرام فالوت کردم 

۲۱
خرداد

پستای قبلی رو میخونم گریه م میگیره 

۲۱
خرداد

خستم ازین یه سالی که گذشت با اینکه کار خاصی ام نداشتم میخواسم برا کنکور بخونم که تا همین الان نخوندم 

نمی دونم اگه بخونم رتبه خوب میارم با نه 

نمیدونم 

هیچیو نمیدونم زندگیم معلقه 

خودم معلقم بین زمین و هوا حس مسکنم همش خوابه همش دارم خوابم می بینم 

یهو وسط خیابون به خودم میام و میگم من اینجا چیکار میکنم اخه بعد میگم لابد خوابم 

اصن دارم دیوونه میشم 

تو اون دفتر لعنتی هم نمیتونم هیجی بنویسم چون خانواده م شعور ندارن ور میدارن چرت و پرتای ادمو میخونن مسخره میکنن 

خدایا خستم 

۲۷
فروردين


دیدین بعضی ادما مث اجنه می مونن!


یکی ام تو زندگی من هست که من هروقت میخوام به ادم دیگه ایو شرایط دیگه ای فک کنم حتی!! سر و کله ش یه جوری مثل جن پیدا میشه و اعصاب منو بهم میریزه با کلی حرف و قرار دادن تو موضع دفاعی و عاطفی و میره تا دفعه بعد . 

جالب اینجاس که خودشم بر خلاف ادعاهاش هیچ اقدامی نمیکنه 

امیدوارم اگه مشکلی داره حل شه زودتر چون من هروقت میگم بیا کلا قطع ارتباط کنیم به هر روشی متوسل میشه که قطع رابطه نکنیم 

امیدوارم اگه هم مشکلی نداره میخواد منو بازی بده خودش اعتراف کنه چون 4سال شده تا الان !


4سال !

دوست دکترم مریم میگه شاید مشکلی و گرفتاری ای داره که اینجوریه 

و در عین حال نمیخواد تورو از دست بده پس صبر کن با کس دیگه هم نباش تا موقعیت ایشون حل بشه

ولی شما که غریبه نیستید خودش تا پارسال با این و اون بود ولی حالا امسال که فعلا انکار میکنه که سرش شلوغ کاره و با کسی نیست ..

الله اعلم

:/

چمیدونم والا اینم زندگی ماست . 

امیدوارم اگه قراره بهم برسیم بعد سالها کشمکش و ناراحتی و بحثای بیخود و تلافی کردنای بچه گانه و...

هر دومون اون زمان تو یه موقعیتی باشیم که یه رابطه قوی و سالم رو شروع کنیم . 

امیدوارم که خدا در این مورد کمک کنه :(

♥ دوستون دارم


پ.ن: دختری ام شهریوری صاحب وبلاگ پرچین اگه این پست رو می بینی چرا وبلاگت این شکلی شده ؟جواب کامنتتو نتونسم بدم چون خصوصی بود وبلاگتم که اونجور

یه خبری از خودت بده 

۱۰
اسفند

نت عزیز ! نت خوب ! نت جالب ! نت ضعیف ! نت خر

بله نت خر است !

و منم درس دارم واسه همین کم میام . یه همفکر نیاز دارم برای یه ایده خاص واسه یه داستانی :))

چی گفتم !! اگه کسی خلاقه میتونه واسه بهتر شدن یه سایتی ایده خوب و ناب بده کامنت بذاره !

نور به قبرتون بباره به حق علی !

۰۳
بهمن

اومدم بگم زندگی داره سعیشو میکنه بهتر شه . منم دارم سعیمو میکنم بهتر شم 

امیدوارم همه با هم بهتر شیم 

برای بهتر شدنمون صلوات !

۱۹
مهر

تایتل پستم کاملا یه مفهوم واقعی در فلسفه و علوم سیاسیه . 

تقریبا همش هم در عالم خیال رخ میده . میگم خیال با رویا فرق داره ها . مسئله 

نیاز آدم حد قضیه رو تعریف میکنه . مثلا من الان نیاز به مک بوک دارم هارهارهار نه شوخی کردم ،مثلا اینکه هر روز یه مدل جدید ماشین میاد مدل قبلی کهنه حساب میشه .ظرفیت سازی که تو دنیا صورت میگیره (مثلا چراغایی که روشنه یا رفت و آمدا با پیشرفت تکنولوژی یا ...) چند درصدش واقعا ضروریه ؟ ما وقتی این ظرفیت ها رو تعیین میکنیم حدود دنیا سازی رو روشن می کنیم . 

علی ایحال بچه های توی خونه عرضم به حضورتون که ماده المواد ! اینم جدی یه اصطلاحیه که به ماده اولیه خلقت توی فلسفه میگن حالا واردش نمی شیم چون در حوصله این مجلس نمی گنجه . این ماده المواد اده اولیه دنیا سازی می باشه . 

اگزنسیست انسانی یا از خود به در شدن انسانی (معنی که تو ذهن شما هست نیست ) توی گام سومش کمیت موضوعیت پیدا کرد که بهش میکن جهان فیثاقورثی (مثل اینترنت ) توی گام چهارمش کیمیا/کمیستری یا همون شیمیه یعنی از حالت فیزیکی خارج شدن ،توی گام پنجم مثل دونه که از خاک بیرون میاد بهش میکن تقرر ظهوری یعنی مقرر میشه که بیاد بیرون یا خودشو بیاره بیرون مث گیاه . اخرین گام از مراحل اگزیستنس یا قیام ظهوری از متافیزیک و شیمی به فیزیک وارد میشه . اینجا ماهیت تقرر ظهوری میشه قیام ظهوری به مثابه فیزیک . نمیدونم فهمیدین یا نه اگه نفهمیدین برید دکتر جلبکم میفهمه اینارو والا بقران .

حالا موشک اگه رادارش روشن باشه سرچ میکنه بعد لاکد میشه ینی قفل میکنه 

نسبت فواد به شغاف مث نسبت سرچ کردن به قفل کردنه . ینی با فواد باید قضیه رو پیدا کنی بعد بتونی حق از باطل رو تشخیص بدی . (این تو دید اسلامیه ها ) قران میگه اگه شما تقوا رو داشته باشید به شما فرقان میدیم . فرقان ینی اون سیستمی که اتوماتیک میتونی تشخیص بدی .بعد نفس عاقله شکل میگیره . اگر با فواد با جسم در تعاملشون با هم فعال شد میشه نفس مطمئنه :(  

حالا شما جامعه رو مقایسه کن ببین هر دیقه دلشون گیر یه چیزی میشه . خود منو ببین اخه :( خوب و بدو نمی تونیم تشخیص بدیم بعد معلومه این شکلی قاطی میکنیم می خوریم تو در و دیوار هر دیقه دیگه . 

خدایا یه تقوایی عطا کن . الهی آمین 

خدایا اراده بده و همچنین ما رو آدم کن . الهی آمین 

 ناموسن شوخی ندارما ، اصن من بیکارم نشستم اینجا دارم اگزنسیتنسیالیسم تشریح میکنم :/ 

خدا یه پولی به من بده اصن:/ پفففففففففففففففف 

صلوات بفرستین بابا 

پ.ن:من نه ننم فیلسوف بوده نه اقای خدابیامرزم . رشته خودمم نبوده لذا هرچه هست کلاسایی که رفتم و مطالعه شخصی میباشه . بای 


۱۵
مهر
تمومش کردم . شاید برای خودم 
برای اون انگار ادامه داره چون گفت منتظرت می مونم ! گفتم به خودت مربوطه برای من چیزی که تموم بشه تموم شدس !

برای یه بارم شده باب میل خودم عمل کردم و ..
اخیش شاید عجیب باشه ولی احساس راحتی می کنم :/

پ.ن: من یه سینگل بدبختم (البته خوشبختی تو سینگل نبودن نیست ) هورررررراااااااااا 
۱۴
مهر

 ولی میدونی خیلی سرد شدم بهش خیلی . حس میکنم کش دادن این قضیه اشتباهه . هر وقت مسیج میده اعصابم بهم میریزه . 

دارم فک میکنم بعد دو ماه اینجوریه رابطه میخواد بعد دو سال چی بشه . باید یه کاری کنم اینجوری نمیشه . با کی مشورت کنم :/

۱۴
مهر


امشب از خودم روندمش .. ولی خوب تحمل کرد نگفت کات کنیم فقط گفت نمیخوام مزاحمت باشم هر وقت خواستی و راحت بودی تکست بده . 

فک کنم تند رفتم . 

راستش من به سوال بیش از حد حساسم . اینکه یه نفر مدام بپرسه چیکار میکنی کجایی اعصابمو بهم میریزه . دارم فک میکنم شاید اون زیاد نپرسیده شاید منم که بیش از حد حساس شدم . بس که آدم مزخرف سر راهم قرار گرفته نمی تونم دیگه به دید مثبت به هیچی نگاه کنم ...

میدونم این توضیح منطقی برای از کوره در رفتن یهویی من نیست ولی بنزین میریزه رو آتیش این مسئله که هیچی سر جاش نیست تو این بُعد از زمانی که من توش قرار دارم . 

الان موندم بهش تکست بدم یا نه :/ خدایا چه گیری کردیما . . . 

شاید مشکل اینجاس که من نمی دونم واقعا چی میخوام .. خوب شد . دوباره برگشتیم سر خونه اول . همیشه همین نتیجه مشترک به وجود میاد وقتی من دارم درباره خودم فک میکنم . جملات قاطی پاتی شد افعال و اسمها و غیره . هنوز همون بچه سابقم که بودم . خدا رو شکر بزرگ نشدی هنوز بیشعور تا کی میخوای اینجوری با کسی که دوست داره رفتار کنی . 

پ.ن: اینجور واکنشای آروم و متینش در قبال فوران عصبانیت من یکم شک بر انگیز نیست ؟ :/ 

۱۱
مهر
این چند روز بدترین حالمو تجربه میکنم . دو روزش گذشته .
حس بلاتکلیفی شدید، علائم افسردگی ، سردردهایی که تموم شدنی نیست ... و بدتر از همه اینکه نمیدونی چی قراره پیش بیاد . شاید اینکه آدم از آینده خبر نداره چیز خوبی باشه .. بعدها بفهمی چیز خوبی بوده ولی در واقع نیست . پیش خودت میگی از خدا بعیده با اون همه حکمت !
نمیدونی کجا بری ،کجا قراره بری . به کجا برسی ،زندگی قراره کجا ببرتت از همه بدتر اینکه نمیدونی از چی خوشت میاد یا بخوام راستشو بگم از "چه کسی" خوشت میاد .. 
چه جور آدمی چه تیپ و قیافه ای . آیا همین که بدونی ظاهرش بد نیست و تورو دوس داره و موقعیتش خوبه کافیه ؟ یا چیزای مهم تر دیگه ای ام هست ؟ مثل اینکه اونم مث تو فک میکنه و میخواد تو زندگیش به چی برسه . 
حالا که واضح تر به دور از هاله های دیگه ای که ذهنمو پر کرده نگاه میکنم می فهمم من آدمی ام که فقط دنبال آرامشم . شاید خودخواهی به نظر بیاد ولی من آدم خودخواهی نیستم . علاوه بر خودم دوس دارم دیگرانم آرامش داشته باشن . 
اگه لازم باشه به کسایی که آرامشمو بهم میریزن کمک هم میکنم که به آرامش برسن . آره خب یه بخشیش بازم مربوط به خودخواهیه . ولی یه بخشیش هم مربوطه به کمک کردن به دیگران . 
میدونی من عاشق کمک کردن به دیگرانم . بهم اعتماد به نفس میده . باعث میشه حس خوبی نسبت به خودم داشته باشم ..

مغزم جوری بسته شده که صداها رو درست نمی شنوم ،مثل وقتی که توی ارتفاع زیاد تو ماشینی گوش هات میگیره . گوش هام گرفته . صداها تو جمجمه ام می پیچه . انگار تو زیرزمین یه خونه قدیمی با چندتا وان سفید قدیمی تنهایی .قطره های آب میخوره کف وان خشک و صدا اینجوریه :دوپ 
نمیدونم شایدم سرماخوردم که اینجوری شدم . آخه چند روزه هوا خیلی سرد شده . 
تازه اول پاییزه چرا انقد فصل ها عجیب شدن یهو . شاید باور نکنی ولی بخاری گذاشتیم ! دیگه از مضرات خونه بالا شهر همین چیزاس که زودتر از بقیه جاها سرد میشه و زودتر از بقیه جاها هم گرم ! شاید چون اون پایین دود و آلودگی بیشتره دیرتر سرما احساس میشه . . . !
گاهی وقتا وقتی از پنجره اون پایینو نگاه میکنم یه لایه غبار خاکستری می بینم و یه خط و بالاش تازه آسمون آبی که میشه اینجا .
برای همین وقتی میرم بیرون برمیگردم باید برم دوش بگیرم چون حس میکنم اون لایه غبار و آلودگی چسبیده به پوستم . 
از حق نگذریم پوست منم خیلی چربه دیگه شورشو دراورده . حس میکنم مث چسب گرد و خاک رو می چسبونه به خودش .
بگذریم . امیدوارم این ماه محرم باعث بشه ازین حال و هوای آشفته بیام بیرون 
۰۲
مهر

من نمیدونم الان که همه آقایون ف.ی.س بوک و توییتر دارن چرا فیلتره !! فقط میخوان ما پول قندشکن بدیم ؟!

عجب مملکتیه ها فیلتر میخواین چین . فیلتر واقعی دارنا نه مثل ما که رییس جمهورمون صفحه دااره ظریفمون تو ف.یس بوک و توییتر صفحه داره ولی فیلتره ! اصن از دور مشخصه ایرانی ایم !

۲۸
شهریور
هنرمند کسیه که مشکلی رو می بینه و بزرگش میکنه و راجع بهش هشدار میده . یا یه چیز جدید تولید میکنه 
کپی کردن از دانش دیگران و کارای دیگران که هنر نیست . نمیدونم مردم به چی فک میکنن اسم خودشونم میذارن هنرمند 
ماشاالله همه ام هنری ...
۲۷
شهریور

واقعا به یه مک بوک ایر ترجیحا ام دی 711 نیاز دارم . خسته از ویندوز :(

۲۷
شهریور

من به این نتیجه رسیدم که آدم هرکاری ام بکنه بازم دیگران راضی نیستن . پس اون کاریو که دوس داری رو بکن و به حرف هیچکس هم اهمیت نده 

۲۶
شهریور

این سریالای تاریخی/درام کم از فیلمای مستهجن ندارن . 

گفتیم بریم زندگی نامه ی ملکه اسکاتلند و جنگاشونو ببینیم همش یا با پرنسِ فرانسه بود یا با دااداش پرنسِ فرانسه یا با پادشاهِ پرتغال :/

و اینکه لهجه ی بریتیش واقعا رو اعصابه . بدون زیرنویس نمیفهمی چی میگن 

پ.ن: اونجاش که میگه لانگ هِر رِین آدم میخواد کله شو بکوبه تو دیوار . زنیکه خراب :/ 

۲۶
شهریور
دایی اینا دارن میان خونمون . یعنی در واقع خودشون خودشونو دعوت کردن 
ازینان که پشت سر آدم یه جورن تو رو یجور ... متنفرم ازینجور آدما . 
خدا کنه زود برن چون من برعکس اونا نمیتونم تظاهر کنم که خوشم میاد ازشون . قیافمو خدا طوری افریده تا از یکی بدم بیاد سریع مشخص میشه . متظاهر خوبی ام نیستم و دلمم نمیخواد باشم . چرا وقتی از کسی که ازت بدش میاد باید تو روش بخندی ؟ 
تا الانم خوب برخورد کردم فک میکردم آدمن . بعد ازون حرکتایی که زدن رو میزارم کنار هم میفهمم نه آدمن نه آدمیت سرشون میشه :/
۲۴
شهریور

به نظرم هرکس باید یه دفترچه خاطرات داشته باشه . برای ثبت چیزایی که اذیتش میکنه یا نمیخواد دیگران بدونن . چرا ؟ چرا واقعا ادمی نیاز به رازهای شخصی داره ؟ به نظرم داشتن راز اجبار نیست ،نیازه . یه چیزایی مثل اینکه دوس داری لیوان چاییتو هورت بکشی یا وقتی تنهایی تو کاسه غذا میخوری بجای بشقاب یا دهنتو با لیاست پاک میکنی از این چیزای کوچیک بگیر تا مسائل بزرگتری مثل اینکه اون چیزی نیستی که میخواستی . 

فکر کنم نصف مردم دنیا یا حتی بیشتر از نصف اون چیزی نیستن که میخواستن . بگذریم ...

از دفترچه خاطرات میگفتم . اگه داشته باشیش یعنی دفتر واقعی که ورق داره رو ممکنه یکی پیدا کنه و بخونتش و بفهمه با لبه آستین بلوزت صورتتو تمیز میکنی برای همین همه لباسای آستین بلندت آستیناش خیلی بلنده !! یا اینکه هیچوقت تو زندگیت از وجود کسی لذت نبردی نه فیزیکی نه روحی .. اگه در زمان حیاتت پیداش کنن که خیلی ناجوره . یهو یه جا متوجه میشی یه نفر زل زده به آستین لباست !

یا بعد از مرگت پیداش میکنن و واکنشا به دو دسته تقسیم میشه : خدا بیامرز چقد شلخته بود ،چقد چیپ،چقد بیکار نشسته خاطرات نوشته.

دو :خدا بیامرز چقد حرف برای گفتن داشت و نمیتونست بگه و هیچ گوشی برای شنیدن نبود ...

ولی خداروشکر که اینترنت رو خلق کرد و تا زمانی که اشنایی ادرس وبلاگتو نداشته باشه در امانی !

۲۳
شهریور
هیچی بدتر ازین نیست که مادر آدم رو اعصاب آدم باشه . هرکاری میخوای بکنی بدبینی و انرژی منفی شو بهت تحمیل کنه توام مجبور باشی هیچی نگی . ظلمه به نظرم :|
۲۳
شهریور
من23 سال دارم تازه 23سالم شده و . . . خوشبختم . میخوام درباره زندگی عاطفیم بنویسم 
تا شاید این صداهای توی مغزم خفه خون بگیره 
با یه دوست بیرون رفتم دوبار. دفعه اولش دوستانه بود. و بعدش تکست ها و حرفای شروع رابطه شروع شد . دفعه دومش تولدم بود 
راستی یادم رفت تولدم بیام جار بزنم ببخشید .
بله . دفعه دومش تولدم بود و حدس بزنید چی شد . . پلاک طلای شازده کوچولویی رو که با دستای خودش درست کرده بود رو بهم داد ... به عنوان کادو ............ و من هنگ کردم که چه جوری انقد سریع پیش رفت .اها اینم یادم رفت بگم که روابط دوستانه برمیکرده به 4سال یعنی من 19سالم بود  پیش اما دوستی صمیمانه یا عاشقانه (نمیدوونم چی میگن) برمیگرده به مرداد 95 یعنی دقیقا یک ماه قبل . 
نمیدونم چرا همه چیز برام انقد عجیبه تو این رابطه ... حرف زدنا عجیبه حتی حرف نزدنا هم عجیبه . دستای مهربونی داره و نگاه مهربون تری که تا قبل ازین هیچ کسی با این طرز عجیب نگاهم نکرده .یه جور محبت/تحسین/خجالت توام با همدیگه قاطیه که نمیتونم دقیقا تشخیص بدم کدوم نگاهه ولی هرچی هست حسم بهم میگه موندگارترین نگاه تاریخه 
اصلا انگار زمان وای میسته یا نه زمان در حال پروازه . . .
ولی حس من .. نمی دونم چیه . حس نامطئن بودن نه به اون نه به آینده با اون بلکه به خودم و حس خودم . راستشو بخواید حسی ندارم . یعنی نمیدونم دارم یا ندارم یا همش توهم ذهنمه برای اینکه دوست دارم یکی دوستم داشته باشه . اصولا هم فک میکنم این نشات گرفته از ذات انسانه که دوست داره یکی دوستش داشته باشه و ستایشش کنه :/ چقد لوس ؟ دارم به این فکر میکنم که آیا واقعا این محتاج بودنه ؟ یا دوس داشتنه ؟ یا خودخواه بودنه ؟ نمیتونم از شر این سوالا خلاص شم ....

۲۳
شهریور

ازینکه بعضی وقتا یه چیزیو جدی میگیری تا اینکه بعضی وقتا یه چیزی تورو جدی میگیره خیلی فاصله س .

اینکه در اول فصل افسردگیت باشی و ندونی میخوای با زندگیت چیکار کنی و هدفت چیه واقعا آزار دهندس 

اینکه صبح از خواب پا شی و ندونی چی برات مهم تره "درسات ،تمیز کردن خونه یا تمیز کردن خودت یا اینکه ظهر شده هنوز هیچ غلطی نکردی وافکار پوچ که مث خوره روحتو ازار میده" و پا میشی جارو برقی رو  روشن میکنی بعد یه گردگیری و شستن ظرف ها بعدم میری حموم چون گرما تمام وجودتو گرفته با اینکه دست و پات یخه . اینا گرمای فکرای مزخرفته . به خودت میای می بینی با یه لیوان بزرگ چای پشت لپ تاپی و داری فیلم نگاه میکنی .

و به خودت میای و میبینی یه شب دیگه شد و تو درس نخوندی . و فرداش روز از نو روزی از نو . 

ولی دیگه بسه 

باید این وضعیتتو خاتمه بدی و برگزدی به سعی کردن .سعی در راه هدفی که داری و درسته تو هیچ هدفی نداری . برو فیلمتوو ببین. هیچ وقت مایه افتخار مادرت نبودی بجز موقع مدرست که همیشه شاگرد اول بودی و همه با حسرت بهت نگاه میکردن .یا دوران لیسانست که بازم معدل الف بودی و مدیرگروه تورو میکوبید تو سر بقیه ....  الان چی هستی ؟ چی میخوای از زندگی بیخودت ؟

تا آخر عمرت میخوای با زبون متکلم وحده با خودت حرف بزنی ؟ تویی که جرات اینونداری تو بلاگ خودت درباره زندگی عاطفیت یه کلمه حرف بزنی ؟ 

میدونی چیه ازت بدم میاد و ازت متنفرم و از همین الان میخوام تو خودم خفت کنم . 

۱۱
شهریور

ایتز آلویز ابات لاو ...

نمیدونم این چه حسیه که یه دیقه خوبه یه دیقه بی تفاوت ولی هرچی که هست امیدوارم بمونه ....

خداوندا بازم مثل همیشه کمک کن 

۱۵
مرداد


۲۱
تیر

تا حالا شده مغزتون اشفته باشه مثل کلاف نخ همه چی رفته باشه تو هم ؟

چه سوالیه خب شده دیگه مگه اینکه خیلی ادم سرخوش و بیخیالی باشید :/

الان چند وقته همینجورم :| مثل کلاف کاموا که همش گره خورده 

پ.ن: خدایا خودت بازش کن ...............

۲۱
خرداد

انقد بدم میاد یه سایت رو باز میکنی بیستا سایت دیگه باز میشه :/

۱۸
خرداد

خب امتحان امروزم به خیر گذشت . یه حالت گیجی شدید بخاطر نخوابیدن از دیروز دارم . 

بعد سحر هم نتونستم پلک روی هم بذارم . 

خلاصه رفتم امتحان دادم اومدم . استادمونم با این سوال طرح کردنش چشم بازار رو کور کرداااااا . سوالایی که مربوط به امتحان عملی بود یعنی باید روی نرم افزار روی کامپیوتر اون کار رو انجام میدادیم گذاشته بود !!

هیچی دیگه رو پاسخنامه طرح سه بعدی کشیدیم براش !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خدایا بزرگیتو شکر !!!!!!

رفتم بامیه و پنیر و سبزی خریدم که افطار از خودم پذیرایی کنم !! هیچی نباشه رییس منم !!!

پ.ن: سحری ماهی خوردم با برنج و کلی دوغ الان هنوز 5ساعت نشده هم گشنمه هم تشنه!!!

نتیجه اخلاقی :سحری نه ماهی بخورید نه دوغ !!

۱۶
خرداد

گرد بشینید میخوام نصیحتتون کنم 

آفرین 

میخواسم بگم که تا جایی که ممکنه ادمای اضافه و رو اعصاب و منفی رو از زندگیتون حذف کنید و لذت ببرید . 

یادتون باشه شما مجبور نیستید کسی رو تحمل کنید .

۱۴
خرداد

اوه مای دیر گاد من پس فردا امتحان دارم ؟

وای وای وای . خب امروز که جمعس ولش کن دیره 

شنبه میخونم . دیریدیریدیدیدیدی 

۰۷
خرداد

چقد بده حرفایی که می مونن و آرشیو میشن ...

۰۷
خرداد

کاش نوشته ها دست داشت میزد تو گوش هرکی نباید بخونه !!

۰۷
خرداد

امروز با سر و صدای همسایه پایینی که به زور میشه بهش گفت همسایه از خواب پریدم و دیگه خوابم نبرد . چقد یه خانواده می تونن بی شعور و نفهم باشن . 

چی ان اینا خدا می آفرینه . 

خواهر طبق معمول برق گرفته و بد اخلاق بود و دعوا داشت نکبت 

بعضی ادما چرا این طوری ان ؟ یه روز خوبن بیه روز بد انگار جن زده میشن . 

اها راستی ادرس وبلاگتونو به هیچ خری ندید و خر نشید هوس کنید حالا اینکه صمیمیه اونکه دوس پسرمه اینکه دوس دخترمه و... بگید بهشا 

این یه چیز خصوصیه . شاید باورتون نشه ولی طرف مقابل اصلا براش مهم نیس شما چی میگید . حتی دنبال اینم هس از تو نوشته هاتون یه نقطه ضعفی چیزی پیدا کنه بکوبه تو سرتون به موقعش . مردم هار شدن خلاصه . حواستون باشه دیدم که میگما :/ 


۰۷
خرداد
یکی بود یکی نبود . یکی بود هی وبلاگ میساخت این ور اونور که بتونه راحت حرف بزنه ولی نمی شد .
هرجا میرفت یه آشنا بود که خب دوس نداشت حرف بزنه ، از قضا اومد اینجا تا راحت حرف بزنه . 
ایشالا که خوب پیش بره
اینم از دفتر خاطرات جدید من ...